نوشته شده توسط : bitaraf

پرسش و پاسخ های زیر در ادامه ی سلسله نگاههای "عمیق و دقیق" تهیه شده و سعی دارند به ابهامات سوانح هوایی کشورمان پاسخ دهند. امید که مفید واقع شوند!
مقصر اصلی سقوط بوئینگ در نزدیکی ارومیه چه کسی بود؟
مسافران، بله مسافران! آنها خلبان را شیر کردند که: "بابا کارت درسته! تو می تونی! بذ بره!"



:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: برچسب‌ها: هواپیما , سقوط , مصاحبه , عمر مفید , خلبان , تحریم , شیر , توپولوف , بوئینگ , ,
:: بازدید از این مطلب : 735
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : bitaraf

روش ساخت شو و کلیپ به رسانه ای که قرار است کلیپ را پخش کند و چند عامل دیگر بستگی دارد که بر این اساس انواع مختلف آن را بررسی می کنیم:




:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: برچسب‌ها: کلیپ , رقص , بندری , شو , عربی , ایرانی , هندی , dance , sho ,
:: بازدید از این مطلب : 715
|
امتیاز مطلب : 96
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : bitaraf
 

مشترک گرامی این اس ام اس برای بیدار کردن شما در نیمه شب فرستاده شده است . لطفا پس از خواندنش لبخند بزنید و سعی کنید دوباره بخوابید !
 
 
 
 
سلام اس ام اس زدم بگم نماز یادت نره 4 ساعت دیگه باید بیدار شی 
 



:: برچسب‌ها: sms ,
:: بازدید از این مطلب : 295
|
امتیاز مطلب : 110
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

عکس‌های منتخب روز / 29 دی



:: موضوعات مرتبط: عکس روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

عکس‌های منتخب روز / 28 دی



:: موضوعات مرتبط: عکس روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 357
|
امتیاز مطلب : 102
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : bitaraf

چرا دکمه لباس خانم ها بر خلاف آقایان سمت چپ است؟
  چون بیشتر مردم با دست راست کار می کنند به همین سبب دکمه های لباس را
     سمت راست میدوزند تا افرادی که به اصطلاح راست دست هستند به آسانی بتواننددکمه های لباس خود را باز کرده یا ببندند. البته این موضوع در مورد لباس های مردانه کاملا صادق است اما بانوان چطور؟
                                                              



:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

4 توصیه برای داشتن شکمی صاف

چربی های اضافی بدن در اولین نقطه ای که جمع می شوند ناحیه شکم می باشد اما برای اینکه از این عمل ممانعت ورزیم چه کاری باید انجام دهیم؟



:: بازدید از این مطلب : 312
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

بکام با لباس نظامی در افغانستان/عکس
بکام با لباس نظامی در افغانستان....
 
 
 



:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی
روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:...

۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم
 


:: موضوعات مرتبط: کمی تامل , ,
:: بازدید از این مطلب : 420
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی



:: موضوعات مرتبط: عکس روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 367
|
امتیاز مطلب : 126
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : دو شنبه 27 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی




:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: بازدید از این مطلب : 324
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی
لطفا كمي صبر كنيد...
http://s23.aks98.com/files/48577322725627686997.gif


:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: بازدید از این مطلب : 339
|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی


:: بازدید از این مطلب : 275
|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : سه شنبه 22 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی


:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: بازدید از این مطلب : 253
|
امتیاز مطلب : 148
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : سه شنبه 22 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی



:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : سه شنبه 22 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

7نکته جالب و خواندنی درمورد خندیدن!

صدای خنده زنان، آهنگین‌تر از مردان است، زنان 126 درصد بیشتر از مردان می‌خندند، اولین خنده انسان‌ها در رحم مادر اتفاق می‌افتد...
 
1صدای خنده زنان، آهنگین‌تر از مردان است

 
2زنان 126 درصد بیشتر از مردان می‌خندند



:: بازدید از این مطلب : 252
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : سه شنبه 21 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی
لئوناردو داوینچی



:: بازدید از این مطلب : 249
|
امتیاز مطلب : 79
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

سال اول شماره ششم،دی ماه 89



:: موضوعات مرتبط: دانلود مجله , ,
:: بازدید از این مطلب : 515
|
امتیاز مطلب : 126
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند.

این مرد با هزاران زحمت برای خود یک کلبه ساخت ...

روزی برای تهیه آب به جنگل رفته بود ؛ وقتی به کلبه برگشت در کمال ناباوری دید که کلبه در حال سوختن است.

به بخت بد خود لعنت فرستاد و بعد شروع به گله کردن از خدا کرد که : خدایا تو مرا در این جزیره زندانی کرده ای و حالا که من با این بدبختی توانسته ام این کلبه را برای خودم درست کنم باید اینگونه بسوزد!

 



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: بازدید از این مطلب : 502
|
امتیاز مطلب : 129
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : bitaraf

عکس  رو ببینید و بگید ستون های این خونه چه جوری بنا شده؟



:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 20 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.

 



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: بازدید از این مطلب : 447
|
امتیاز مطلب : 107
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
 



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : دو شنبه 19 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی


:: موضوعات مرتبط: عکس روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 309
|
امتیاز مطلب : 106
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : دو شنبه 19 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی


:: بازدید از این مطلب : 260
|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : bitaraf
 



:: موضوعات مرتبط: دانلود , ,
:: بازدید از این مطلب : 421
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 18 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته "از این قسمت باز کنید” سخت تر از طرف دیگر است. ۵۴ ساله

- فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله

- فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی "دوستت دارم”. ۶۱ ساله

- فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم . ۳۸ ساله

- فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. ۲۰ ساله

- فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه "حالا باشه تا بعد” این یعنی "نه” . ۷ ساله

- فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله

- فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله

- فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله

- فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند ، من می ترسم . ۵ ساله

- فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک "زندگی خوب” حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند. ۷۲ساله

- فهمــیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم ، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. ۲۹ ساله

- فهمــیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام. ۳۸ ساله

- فهمــیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل – رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. ۳۴ ساله

- فهمــیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید. ۲۹ ساله

- فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. ۲۹ ساله
 



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
:: بازدید از این مطلب : 368
|
امتیاز مطلب : 143
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : دو شنبه 17 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی


 

     
                                        .
                                        .
                                        .
                                        .
                                        .
                                        .
                                        .
                                        .
                                        .
                                        .
 

       


:: بازدید از این مطلب : 284
|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : دو شنبه 14 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

 

 



:: موضوعات مرتبط: عکس روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 106
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : دو شنبه 14 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان

 

یک قرن آبادان

یک قرن آبادان
منبع: فتوبلاگ آبادان

 
 
 


:: موضوعات مرتبط: عکس روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 1761
|
امتیاز مطلب : 97
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : دو شنبه 14 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی



:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: بازدید از این مطلب : 369
|
امتیاز مطلب : 120
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 12 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی




 

 

 



:: موضوعات مرتبط: عکس روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 310
|
امتیاز مطلب : 122
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 12 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی


:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: بازدید از این مطلب : 309
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 10 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

يك فيل در آلله آباد هند مشغول نوشيدن آب از يك شير




:: موضوعات مرتبط: عکس روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 5 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

فرار اسب ها از آتشفشان در ايسلند



:: برچسب‌ها: فرار , اسب , آتشفشان , ايسلند ,
:: بازدید از این مطلب : 376
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 4 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

در اسپانیا در ماه ژوئن هر سال فستیوال پرش از بالای سر نوزادان (ال کولاچو) در دهکده کاستلو د مورسیا برگزار می شود که با این عمل معتقدند شیطان و گناهان از نوزاد دور خواهد شد. پیشینه این مراسم به سالهای 1620 میلادی می رسد.

نحوه بیرون کردن شیطان از بدن نوزادان/عکس



:: موضوعات مرتبط: خبر روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 389
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 4 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی
عزاداری مقوله عجیبی است و فرهنگ‌ها‌ی مختلف با روش‌ها‌ی كاملا متفاوتی با این قضیه برخورد می‌كنند. از روش‌ها‌ی سوگواری عصر ویكتوریایی یادگاری از فرد درگذشته بود كه البته از یادگاری عجیبی (كه در عكس زیر می‌بینید) استفاده می‌كردند:
 

 .



:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 119
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 3 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی

رسم ما شیعیان این است که جنازه را بالای ماشین گذاشته و تا قبرستان شهرمان حمل می کردیم.من نیز چنین کردم اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم که زحمت ادامه راه را به خودم نداده و او را در همان کربلا دفن کنم.

به گزارش مشرق، «ابوریاض» از افسران ارتش عراق در زمان جنگ 8 ساله و رجال سیاسی فعلی این کشور نقل می کند: « در جبهه های جنگ مشغول نبرد بودم که دژبانی مرا خواست. فرمانده مان با دیدن من ، خبر کشته شدن پسرم را در جنگ به من داد.خیلی ناراحت شدم . من برای او آرزوهای زیادی داشتم و می خواستم دامادش کنم.

به هر حال ، به سردخانه رفتم و کارت و پلاک فرزندم را تحویل گرفتم و رفتم تا جنازه اش را ببینم. وقتی کفن را کنار زدم ، شدیدا یکه خوردم.
 با تعجب توام با خوشحالی گفتم:« اشتباه شده ، اشتباه شده. این فرزند من نیست.» افسر ارشدی که مامور تحویل جسد بود ، با بی طاقتی و عصبانیت گفت: « این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک قبلا حک شده و صحت اون ها بررسی و تایید شده.» واقعا برایم عجیب بود که او حاضر نمی شد حرف مرا بپذیرد یا به بررسی دوباره ماجرا دست بزند.
 من روی حرف خودم اصرار می کردم اما ناگهان خوف و اضطرابی در دلم افتاد که با مقاومتم مشکلی دیگر برایم ایجاد شود.
 در زمان صدام با کوچک ترین سوء ظن و ابهامی ممکن بود جان شخص و خانواده اش بر باد برود. زود سکوت اختیار کردم و ارتش مرا مجبور کرد که جسد را برای دفن به سمت بغداد حرکت بدهم.

رسم ما شیعیان این است که جنازه را بالای ماشین گذاشته و تا قبرستان شهرمان حمل می کردیم.من نیز چنین کردم اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم که زحمت ادامه راه را به خودم نداده و او را در همان کربلا دفن کنم.

چهره آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظارش را می کشد ، دلم را آتش زده بود.او بدنی پر از زخم داشت اما با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم و بر پیکرش فاتحه ای خواندم و به دنبال سرنوشت خود رفتم.

سال ها از آن قضیه گذشت و خبری از فرزندم نیافتم تا این که جنگ تمام شد و خبر زنده بودن او به دستم رسید. فرزندم سرانجام در میان اسرای آزاد شده به عراق بازگشت. از دیدنش خوشحال شدم و شاید اولین چیزی که به او گفتم این بود که « چرا کارت هویت و پلاکت را به دیگری سپردی؟»

وقتی او ماجرای کارت هویت و پلاکش را برایم تعریف کرد ، مو بر بدنم راست شد. پسرم گفت: « من توسط جوانی بسیجی اسیر شدم. او با اصرار از من خواست که کارت هویت و پلاکم را به او بدهم. حتی حاضر شد در قبالش به من پول بدهد. وقتی آن ها را به او دادم ، اصرار می کرد که حتما باید قلبا راضی باشم.
من هم به او گفتم در صورتی راضی خواهم شد که علت این کارش را بدانم.او حرف هایی به من زد که اصلا در ذهنم نمی گنجید. او با اطمینان گفت : «من دو یا سه ساعت دیگر شهید می شوم و قرار است مرا در جوار مولایم حضرت ابا عبدالله الحسین (صلوات الله علیه) دفن کنند. می خواهم تا روز قیامت در حریم مولایم بیارامم. » . دیگر نمی دانم جه شد و او چه کرد اما ماجرا حکایت همان بود که گفتم.



:: بازدید از این مطلب : 259
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 3 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی
لطفا چند لحظه صبر كنيد...

 


 

این بازیکنان را بشمارید ! حالا 12 نفر هستند یا 13 نفر ؟

اگر توانستید به سئوالات فوق جواب پیدا کنید بی شک شما جزو باهوشترین افراد دنیا هستید !



:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 3 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : bitaraf

 فضولی در چه حد!؟





:: موضوعات مرتبط: بدون شرح... , ,
:: بازدید از این مطلب : 484
|
امتیاز مطلب : 133
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 2 دی 1389 | نظرات ()